حرمت فوق جنانه...
خانم جان! همه روندن، شما خوندی
همه رد کردن، شما جواب دادی،
همه ...
خیلی خانمی خانم جان..
خیلی کریمی..
عمه جانِ مولایی..
شاید هم دیدی حرم برادر رئوفت راهم ندادن و دل مهربانت برام سوخته و نا خواسته دعوتم کردی، نا خواسته که نه، می خواستم، اما خب به خاطر رو سیاهیِ خودم نا امیدانه طلب کردم و گمانم این بود که با این روی سیاه، خریداری ندارم... غافل از این که کریمه ی اهل بیت، خیلی کریم تر از اونه که منو رها کنه، منی که این چند سال خاصتاً گدای درِ این خونه شدم و ارادت خاصی به ایشون دارم.
من را به حریم خویش دعوت کردی آخر به چه علت این محبت کردی؟
زبانم توانایی اینو نداره که به توصیف کرمت باز شه، حقا که بانوی کرامتی.
دوباره خوندی، خدا کنه که اجابت کنم و لبیک بگم و به لطف مولا همیشه بر سر این پاسخ بمونم.
حرم امنت چه آرامشی به دلم هدیه می کنه. این بار احساس کردم سیاهی دلم در حریمت از بین رفته.. و این، همه، لطف و نظر شما بود.
و دوباره بر زبان میارم:
حـرمت فـوق جـنانه...
بی کــــــرانــه...
آخـه چیزی که عیانه، چه حاجت به بیانه...
(می خواستم با مطلب دیگری، به روز کنم، اما این عنایت یکباره، جایی باقی نگذاشت، ان شاءالله اون مطلب برای دفعات بعد.)